ای مرا با شور شعر آمیخته
شعر دل نوشته داستان و ...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
زندگی لحظه ای برای با هم بودن
مهدی جان کجایی؟
دنیای دامپزشکی
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ای مرا با شور شعر آمیخته و آدرس shoor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 64350
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1



فروتل http://www.20store.ir/Marketing.php?wid=42326&Bname=%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF+%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C#L5

نويسندگان
شوریده

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 11 بهمن 1398برچسب:, :: 19:10 :: نويسنده : شوریده

سلام ماهی ها ... سلام ماهی ها
سلام قرمزها سبز ها طلایی ها
به من بگویید ایا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شبهای شهر بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنیده اید؟

فروتل
 
دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : شوریده

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
 نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارم خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
بدیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و حیران چون نگاهی بر نظر گاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
باقبال شرر تازم که دارد عمر کوتاهی

رهی معیری

فروتل
 
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 9:38 :: نويسنده : شوریده

شادروان محمدحسن معیری متخلص به «رهی» در دهم اردیبهشت ماه ۱۲۸۸ هجری شمسی در تهران و در خاندانی بزرگ و اهل ادب و هنر چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد، آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ شمسی به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانهٔ سلطنتی اشتغال داشت. وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. رهی علاوه بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. وی در سالهای آخر عمر در برنامهٔ گلهای رنگارنگ رادیو در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد. رهی در طول حیات خود سفرهایی به خارج از ایران داشت که از آن جمله است: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن چهلمین سالگرد انقلاب اکتبر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگربار در سال ۱۳۴۵، عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر وی بود. رهی معیری که تا آخر عمر مجرد زیست، در بیست و چهارم آبان سال ۱۳۴۷ شمسی پس از رنجی طولانی از بیماری سرطان معده بدرود زندگانی گفت و در مقبرهٔ ظهیرالدولهٔ شمیران به خاک سپرده شد.

فروتل
 
سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 9:32 :: نويسنده : شوریده

 

نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم

به آزار دلم کوشد دل‌آزاری که من دارم

و گر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری

دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم

به خاک من نیفتد سایه سرو بلند او

ببین کوتاهی بخت نگونساری که من دارم

گهی خاری کشم از پا گهی دستی زنم بر سر

بکوی دلفریبان این بود کاری که من دارم

دل رنجور من از سینه هر دم می رود سویی

ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم

ز پند همنشین درد جگر سوزم فزونتر شد

هلاکم می کند آخر پرستاری که من دارم

رهی آنمه بسوی من بچشم دیگران بیند

نداند قیمت یوسف خریداری که من دارم

رهی معیری

 

 

فروتل
 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : شوریده

رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد ، عكس تنهايي خود را در آب ،
آب در حوض نبود .
ماهيان مي گفتند: « هيچ تقصير درختان نيست.»
ظهر دم كرده تابستان بود ،
پسر روشن آب ، لب پاشويه نشست
و عقاب خورشيد ، آمد او را به هوا برد كه برد.
به درك راه نبرديم به اكسيژن آب‌.
برق از پولك ما رفت كه رفت‌.
ولي آن نور درشت ،
عكس آن ميخك قرمز در آب
كه اگر باد مي آمد دل او ، پشت چين هاي تغافل مي زد،
چشم ما بود.
روزني بود به اقرار بهشت‌.
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي ، همت كن
و بگو ماهي ها ، حوضشان بي آب است‌.
باد مي رفت به سر وقت چنار.
من به سر وقت خدا مي رفتم‌.

سهراب سپهری

فروتل
 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : شوریده

ساز دل من ناکوک است

همه جا عِطر تنفر دارد

تنم از خیسی سرد امشب یاد باران دارد

همه از من دورند من به همه دورترم

آشنا هست که مرا دست بگیرد به تمنای وصال

ز چه باطل فکری است

آشنا ها همه در فکر فرار ند همی

شوریده به خیال عبس است باز هنوز

تو ببین نیست کسی، همه رفتند

 تو به خیال یک نگاه نگران جا ماندی

تو ببین نیست کسی همه رفتند تو بازم تنهایی

 

 

 

فروتل
 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : شوریده

من از این نامهربانی های مردم کش

از این بغض تنفر

از این راه پر از ریگ ریا در این بیابان

پر از خار رزالت در پس دین

پر از شر و پر از هر چیز که غرقم کرده در این رود پر شور و خروش حرص و آز و کین

خسته ام

خسته ام از لبخندهای دروغین نقابی بر پس آن قلب پر کین

خسته ام

دیوارها بر من نگاهی پر ترحم می کنند

از تمام تنهایی من حکایت می کنند

منم محتاج لبخند آشنایی پر محبت

نه آنکس که نگاهی از سر ذلت به این تنهایی اندازد

خسته ام

خسته از ...

 

 

 

 

فروتل
 
چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 10:11 :: نويسنده : شوریده

                              پا به پای کودکی هایم بیا 

·           کفش هایت را به پا کن تا به تا
 
·         قاه قاه خنده ات را ساز کن 
·          باز هم با خنده ات اعجاز کن
 
·         پا بکوب و لج کن و راضی نشو              
·           با کسی جز عشق همبازی نشو
 
·         بچه های کوچه را هم کن خبر  
·          عاقلی را یک شب از یادت ببر
 
·         خاله بازی کن به رسم کودکی  
·          با همان چادر نماز پولکی
 
·         طعم چای و قوری گلدارمان         
·           لحظه های ناب بی تکرارمان
 
·         مادری از جنس باران داشتیم         
·         در کنارش خواب آسان داشتیم
 
·         یا پدر اسطوره  دنیای ما
·          قهرمان باور زیبای ما
 
·         قصه های هر شب مادربزرگ    
·           ماجرای بزبز قندی و گرگ
·          
·          
·          
·         غصه هرگز فرصت جولان نداشت  
·          خنده های کودکی پایان نداشت
 
·         هر کسی  رنگ خودش بی شیله بود             
·         ثروت هر بچه قدری تیله بود
 
·         ای شریک نان و گردو و پنیر  !       
·          همکلاسی ! باز دستم را بگیر
 
·         مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست      
·          آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
 
·         حال ما را از کسی پرسیده ای؟  
·         مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
 
·         حسرت پرواز داری در قفس؟  
·          می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
 
·         سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟          
·          رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
 
·         رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟                 
·          آسمان باورت مهتابی است ؟
 
·         هرکجایی شعر باران را بخوان      
·           ساده باش و باز هم کودک بمان
 
·         باز باران با ترانه ، گریه کن !     
·          کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
 
·         ای رفیق روز های گرم و سرد     
·          سادگی هایم به سویم باز گرد!


فروتل
 
یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : شوریده

زن دم درگاه بود
با بدني از هميشه‌.

رفتم نزديك‌:
چشم ، مفصل شد.
حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق‌.
سايه بدل شد به آفتاب‌.

رفتم قدري در آفتاب بگردم‌.
دور شدم در اشاره هاي خوشايند:
رفتم تا وعده گاه كودكي و شن ،
تا وسط اشتباه هاي مفرح‌،
تا همه چيزهاي محض‌.
رفتم نزديك آب هاي مصور،
پاي درخت شكوفه دار گلابي
با تنه اي از حضور.
نبض مي آميخت با حقايق مرطوب‌.
حيرت من با درخت قاتي مي شد.
ديدم در چند متري ملكوتم‌.
ديدم قدري گرفته ام‌.
انسان وقتي دلش گرفت
از پي تدبير مي رود.

من هم رفتم‌.

رفتم تا ميز،
تا مزه ماست‌، تا طراوت سبزي .
آنجا نان بود و استكان و تجرع‌:
حنجره مي سوخت در صراحت ودكا.

باز كه گشتم‌،
زن دم درگاه بود
با بدني از هميشه ها جراحت‌.
حنجره جوي آب را
قوطي كنسرو خالي
زخمي مي كرد.

فروتل
 
پنج شنبه 3 فروردين 1391برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : شوریده


 

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید   وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست   فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوه​های بهشتی چه ذوق دریابد   هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب   به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز   که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد   که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت   که پیر باده فروشش به جرعه​ای نخرید
بهار می​گذرد دادگسترا دریاب   که رفت موسم و حافظ هنوز می​نچشید

 

عیدتان مبارک

فروتل
 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد